به دنبال قهرمان
آقا با خودم گفتم شروع کار رو با یه خاطره قدیمی شروع کنم
وقتی به طور رسمی کار کردن رو شروع کردم تقریبا اواخر سال 89 بود که وارد یک شرکت شدم.
یه سال هم نشده بود از حضور من به این شرکت که اومدن پنجمین سالگرد افتتاح این شرکت رو جشن بگیرن. گفتن برای اینکار نیاز به همکاری بنده حقیر هستن. ما هم که کلا سرمون واسه این کارا درد میکنه گفتیم باشه.
آقا قرار شد کارت دعوت مهمان های ویژه رو من بدم. حالا مهمون ها کیا بودن؟
1. قاسم رضایی قهرمان کشتی
2. ایمان فلاح خواننده پاپ
خب اولش از قاسم رضایی شروع کردیم
خونه ی قاسم رضایی یه جایی از شهر آمل هست که یه مرد گنده ای با هیکل و ابعاد من هم ساعت هفت شب به بعد جرات نمیکنه بره اون محله
یعنی از سگ و گربه و شغال و خرس و خوک و پلنگ وحشی گرفته تا انواع و اقسام و نوازندگان ساز های زهی و ویلن و از همه اینا مهم تر طرفداران بزرگ حقوق قصاب ها که اعتقاد زیادی به سر بریدن گوشت ها دارن.
هیچی دیگه ساعت دور و بر شیش بود منم گرخیده بودم که برم زنگ زدم به یکی از دوستام امیر
البته لازم به ذکر هست که کلا 99 درصد دوستای من شامل امیر و مشتقات اون هستن
یعنی یه سریا اسمشون امیر هست
یه سریا هم امیرحسین و امیرحسن و امیررضا و امیرعلی و امیرمختار و امیرمسعود و امیر غیره هستن که بازم بهشون میگیم امیر
یعنی کلا امیر نقش New Folder رو داره
به هر حال از بحث دور نشیم
زنگ زدم به امیر حالا این امیر کی بود؟
لاغر ، قد 2:10 ، کلا ترس واسش معنی نداره ، کیک بوکسینگ و فوجیتسو و این داستانا رو بلده ، تو کار تتو هست ، شدیدا قیافه خلاف مانندی داره که کلا لرزه بر تن افراد میندازه
رفتیم رسیدیم اول کوچه یه قنادی داشت
رفتم ازش پرسیدم خانم ببخشید خونه قاسم رضایی میدونین کجاست؟
گفت آره
و یه سکوتی حکم فرما شد :|
پرسیدم خب کجاست؟
گفت ببین یه کوچه هست که روبه روی کوچش سوپرمارکت داره نمیدونم چیجوری بگم ! برین میفهمین
ما گفتیم حتما بریم تو کوچه کلا یه کوچه هست سوپرمارکت داره دیگه پیدا میکنیم
رفتیم دیدیم از پنج تا کوچه ای که توی این کوچه هستن سر سه تاشون سوپر مارکت داره :|
گفتیم نمیشه باید بریم از یکی دیگه بپریسم
دیدیم یه آقایی در تاریکی مطلق کوچه داره با موبایل حرف میزنه
ازش پرسیدم داداش خونه قاسم رضایی کجاس؟
گفت میری تو کوچه حالت L میری آخر کوچه دو تا درب هست میری درب سمت چپ که قرمز هست
ما هم حرفش رو گوش کردیم و رفتیم ! دیدیم آخر کوچه دوتا درب هست ولی یکی سبز هست یکی هم آبی هیچکدوم قرمز نیست !
آبیه رو زدیم گفتیم خونه جناب رضایی اینجاست؟
گفتن درب بغل درب سفید رو بزنین :|
بخدا سبز بود :| سفید نبودا !
درب رو زدیم یه خانوم پیری اومد گفت من مادرشم بدین به من
هیچی دیگه فقط تا روز جشن امیدوار بودیم که به دست خودش واقعا برسه چون دهنم سرویس میشه.